loading...
مجله تفریحی و سرگرمی MGPC
آخرین ارسال های انجمن
admin بازدید : 412 شنبه 21 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

روزگاری شده کـه وقتی از آغوش عشقت مــیای بیرون ،

باید یه زنبیلی بـذاری کــه کسی جاتو نگیره …

.

.

.

” یادت ” با منه ...

” یه آدم ” با توهه …

.

.

.

پس ازمرگم مـرا درگورستان سگ ها دفــن کنین …

می خواهـم حداقل آنجا میان باوفایان باشـم !

.

.

.

نا امیدی همـان امید است

فقط بوی نا مــیگیرد

از بس کـه میماند ته دل …

.

.

.

گاهی بایـد با ” تنهایی” بسازیـم

تا ” تن های ” دیگر با هـم بسازن …

.

.

.

هــر روز ” دماغ ها ” کوچکتر می شود

و دروغ ها بـزرگتر …

.

.

.

دنیا یــه نقشه است

و ما زیر پونز نقشـه …

چــه انتظاری داریم کـه دیـده شویم …

.

سایر پیامک های سنگین و فاز بالا در ادامه مطلب …

.

همیشه از فاصله ها گله داریم !

شاید یادمان رفت که در مشقهای کودکیمان

برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود …

.

.

.

معلم مـیدانست فاصله هاچــه به روزآدم می آورد

کــه بـه خط فاصله میگفت : خط تیره !

.

.

.

دیگر از ” وفا ” مـیترسم،

هرروز “سگ گلــه” را با “ گرگ ها ” مــیبینم ....

.

.

میگفت : دلـم برایـت تنگ شده

حالا معنی حرفــش را فهمیدم …

درونـش جا نمــیشدم …

.

.

.

خدایا وقت کردی مسیر زندگی ما را بررسی مجدد کن …

قسمت آسفالتـش افتاده روی دهـن ما !

.

.

.

لقمه بزرگترازدهانش بودم …

برای همین بود کــه مراخرد میکرد تا اندازه شـوم !

.

.

.

همیشه پاهایی بــه ما پشت پا میزنند کــه

بند کفشهایـشان راخودمـان بستیم !!

.

.

.

پشت سرم راه مـیرفت کــه هوامو داشته باشه

بی انصاف خنجـر زد …

.

.

.

تنها چیز با کیفیت توی زنگیمون “درد” بود،

که هر قدر کشیدیـم ، پاره نشـد !

.

.

.

ترس آن روز بیایی کـه نباشـد جسدم

کوزه گر، کوزه بسازد زخاک جسدم

لب آن کوزه بسازد زخاک لب مـن

بی خبر لب بگذاری به لبان جـسدم

.

.

.

اگر دیگر همـه از آب گل آلود ماهی مـیگیرند

از بدیـشان نیـست،

آبهای تمیز دیگر ماهی ندارد …

.

.

.

سر خاک من !

اونی کـه بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه …

اونی کـه نخواست مارو بالاخره میاد دیـدن جسدم …

اونی کــه حتی نیومد تولدم زیر تابوتم رو گرفته …

اونی که سلام نکرد میاد برای خداحافظی …

عجب روزیــه اون روز …

.

.

.

همه ادعا دارند طعم خیانت را چشیده اند

همه ادعا دارند بدی را به چشم دیده اند

همه ادعا دارند که تنهایی را کشیده اند !

پس کیست که این دنیا را به ” گند ” کشیده است ؟

.

.

.

ماهی هـم به آرزوی دیرینه اش رسـید

پـرواز،

ولی عجب چنگال تیزی داشـت عقاب !

.

.

.

از کودک فال فروش پرسیدم چه میکنی ؟

گفت از حماقت انسان ها تکه نانی در می آورم !

این ها از منی که در امــروز خودم مانده ام ،

فردایشان را می خواهـند …

.

.

.

امـروز یک مـرده شور را دیدم ،

آنچنان زیبا میشست کــه لکه ای هـم باقی نمی ماند …

اما نمیدانم چرا پدرم از او خوشش نمی آید و
مدام گریه میکند


و
مادرم نیز نفرینش …

او که مرد خوبی است..من دوستش دارم …

فقط کاش ناخن هایش را میگرفت،تمام بدنم را زخم کرد …!

.

.

.

مـرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه خانه و مغازه اش آویخت

که روی آن نوشته بود : مغازه ام سـوخت ! اما ایمانــم نسوخته اسـت !

فردا شروع به کار خواهم کرد !

اگر در عشق شکست خوردید ان اخـر دنیا نیـست …

.

.

.

چه روزگاریه …

بچه کـه بودیم دخترها عاشق عروسک بودن و پسرها عاشق مردهای قوی …

بزرگ شدیم دخترها عاشق مردهای قوی شدن و پسرها عاشق عروسک ها …

.

.

.

کودکی اندیشیدکه:
 خدا
چه میخورد ؟
 چه میپوشد ؟
 وکجاخانه دارد ؟

ندا آمد … غصه بندگانش را میخورد ،
 گناهانشان رامیپوشد ، و در دلهای شکسته خانه دارد …

.

.

.

مجنون از بین سجاده ی مرد عابدی گذشت …

عابد نماز را شکست و گفـت: مـردک نمیبینی مشغول رازونیاز با خدا و معشوقه خود هستم .

مجنون گفـت : من عاشق بنده خـدا شدم و تو را ندیدم تو چطور عاشق خـدایی و مرا دیدی ؟؟

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتون در مورد سایت چیه؟